ضد شیطان پرستی

ضد شیطان پرستی

سلام ورودتان را به این وبلاگ خوش آمد می گوییم .
ضد شیطان پرستی

ضد شیطان پرستی

سلام ورودتان را به این وبلاگ خوش آمد می گوییم .

شیطان

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث (1) پیامبر صلى الله علیه و آله :

اِذا وُضِعَتِ المائِدَةُ حَفَّتها اَربَعَةُ آلفِ مَلَکٍ، فَاِذا قالَ العَبدُ: بِسمِ اللّه قالَتِ المَلائِکَةُ: بارَکَ اللّه عَلَیکُم فى طَعامِکُم ثُمَّ یَقولونَ لِلشَّیطانِ اُخرُج یا فاسِقُ، لا سُلطانَ لَکَ عَلَیهِم؛

هرگاه سفره پهن مى شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى آیند. چون بنده بگوید: «بسم اللّه » فرشتگان مى گویند: «خداوند، به غذایتان برکت دهد!» سپس به شیطان مى گویند: «اى فاسق! بیرون شو. تو بر آنان، راه تسلّط ندارى».

(کافى، ج 6، ص 292، ح 1)

حدیث (2) پیامبر صلى الله علیه و آله :

صَلاةُ اللّیلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ وَ حُبُّ المَلائِکَةِ وَ سُنَّةُ النبیاءِ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ اَصلُ الیمانِ وَ راحَةُ البدانِ وَ کَراهیَةٌ لِلشَّیطانِ وَ سِلاحٌ عَلَى العداءِ وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ وَ قَبولُ العمالِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن ها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و برکت در روزى است.

(ارشاد القلوب، ج 1، ص 191)

حدیث (3) پیامبر صلى الله علیه و آله :

لا یُطَوِّلَنَّ أَحَدُکُم شارِبَهُ وَلا شَعرَ إِبطَیهِ وَلا عانَـتَهُ فَإِنَّ الشَّیطانَ یَتَّخِذُها مَخبَئا یَستَتِرُ بِها؛
کسى از شما موهاى سبیل و موهاى زیر بغل و موى زیر شکم خود را بلند نکند؛ چرا که شیطان (میکروب) این نقاط را پناهگاه خود قرار داده، و زیر موها پنهان مى شود.

(وسائل الشیعه، ج 1، ص 422، ح 6)

حدیث (4) امام باقر علیه السلام :

اِنَّما قُصَّ الظفارُ، لاَِنَّها مَقیلُ الشَّیطانِ وَ مِنهُ یَکونُ النِّسیانُ؛
کوتاه کردن ناخن، از آن رو لازم است که پناهگاه شیطان است و فراموشى مى آورد.

(کافى، ج 6، ص 490، ح 6)

حدیث (5) پیامبر صلى الله علیه و آله :

لا تُبَیَّتُوا القُمامَةَ فى بُیوتِکُم وَ اَخرِجوها نَهارا، فَاِنَّها مَقعَدُ الشَّیطانِ؛
زباله را شب در خانه هاى خود نگه ندارید و آن را در روز به بیرون از خانه منتقل کنید، زیرا زباله نشیمنگاه شیطان است.

(من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 5، ح 4968)

حدیث (6) پیامبر صلى الله علیه و آله :

لا تُبَیَّتُوا القُمامَةَ فى بُیوتِکُم وَ اَخرِجوها نَهارا، فَاِنَّها مَقعَدُ الشَّیطانِ؛
زباله را شب در خانه هاى خود نگه ندارید و آن را در روز به بیرون از خانه منتقل کنید، زیرا زباله نشیمنگاه شیطان است.

(من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 5، ح 4968)

حدیث (7) پیامبر صلى الله علیه و آله :

لِیُبالِغ اَحَدُکُم فِى المَضمَضَةِ وَ ا لستِنشاقِ، فَاِنَّهُ غُفرانٌ لَکُم وَ مَنفَرَةٌ لِلشَّیطانِ؛
سزاوار است هر یک از شما در دهان و بینى زیاد آب بچرخاند، چرا که این کار، مایه آمرزش شما و گریزِ شیطان است.

(ثواب الاعمال، ص 19)

حدیث (8) پیامبر صلى الله علیه و آله :

بَیتُ الشَّیاطینِ مِن بُیوتِکُم بَیتُ العَنکَبوتِ؛
خانه هاى عنکبوتى که در اتاق هاى شماست، لانه شیاطین است.

(کافى، ج 6، ص 532، ح 11)

حدیث (9) پیامبر صلى الله علیه و آله :

ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَیطانُهُ : یا وَیلَهُ ، یا وَیلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُـثَى دینِهِ ، فَلیَتَّقِ اللّه العَبدُ فِى الثُّـلُثِ الباقى ؛

هر جوانى که در سن کم ازدواج کند ، شیطان فریاد بر مى آورد که : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دینش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده باید براى حفظ یک سومِ باقى مانده دینش ، تقواى الهى پیشه سازد.

(نوادر راوندى ، ص 112)

حدیث (10) پیامبر صلى الله علیه و آله :

یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه وَ الشَّیطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّیِّئاتُ فَما کانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما کانَ مِن سَیِّئاتٍ فَلِلشَّیطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛ اى مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنیاست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شیطان ملعون است.

(کافى، ج 2، ص 16، ح 2)

حدیث (11) امام صادق علیه السلام :

یَقولُ إِبلیسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَینَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما یَعدِ لانِ عِندَ اللّه الشِّرکَ؛
شیطان به سپاهیانش مى گوید: میان مردم حسد و تجاوزگرى بیاندازید چون این دو، نزد خدا برابر با شرک است.

(کافى، ج2، ص327، ح2)

حدیث (12) پیامبر صلى الله علیه و آله :

اِنَّ الغَضَبَ مِنَ الشَّیطانِ وَ اِنَّ الشَّیطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ وَ اِنَّما تُطفَأُ النّارُ بِالماءِ فَاِذا غَضِبَ اَحَدُکُم فَلیَتَوَضَّ؛
خشم از شیطان و شیطان از آتش آفریده شده است و آتش با آب خاموش مى شود، پس هرگاه یکى از شما به خشم آمد، وضو بگیرد.

(نهج الفصاحه، ح 660)

حدیث (13) پیامبر صلى الله علیه و آله :

زَیـِّنوا مَوائِدَکُم بِالبَقلِ؛ فإِنَّها مَطرَدَةٌ لِلشَّیاطینِ مَعَ التَّسمیَةِ؛

سفره هایتان را با سبزى، زینت دهید ؛ زیرا سبزى با بسم اللّه الرحمن الرحیم، شیطان را طرد مى کند.

(مکارم الأخلاق، ص 176)

حدیث (14) امام صادق علیه السلام :

إذا تَوَضَّأَ أحَدُکُم و لَم یُسَمَّ کانَ لِلشَّیطانِ فى وُضوئِهِ شِرکٌ و إن أکَلَ أو شَرِبَ أو لَبِسَ و کُلُّ شَى ءٍ صَنَعَهُ یَنبَغى أن یُسَمِّى عَلَیهِ فَإن لَم یَفعَل کانَ لِلشَّیطانِ فیهِ شِرکٌ؛

هر گاه یکى از شما وضو بگیرد و بسم اللّه الرحمن الرحیم نگوید. شیطان در آن شریک است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد یا لباس بپوشد و هر کارى که باید نام خدا را بر آن جارى سازد، انجام دهد و چنین نکند، شیطان در آن شریک است.

(محاسن، ج 2، ص 433)

حدیث (15) امام صادق علیه السلام :

آکِلُ الرِّبا لایَخرُجُ مِنَ الدُّنیا حَتّى یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ؛

ربا خوار از دنیا نرود، تا آن که شیطان دیوانه اش کند.

(بحارالانوار، ج 103، ص 120، ح 30)

حدیث (16) امام على علیه السلام :

عَلى لِسانِ المُؤمِنِ نُورٌ یَسطَعُ وَعلى لِسانِ المُنافِقِ شَیطانٌ یَنطِقُ؛

بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شیطانى است که سخن مى گوید.

(شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحدید، ج20، ص280، ح 218)

حدیث (17) پیامبر صلى الله علیه و آله :

یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه وَ الشَّیطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّیِّئاتُ فَما کانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما کانَ مِن سَیِّئاتٍ فَلِلشَّیطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛

 اى مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنیاست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شیطان ملعون است.

(کافى، ج 2، ص 16، ح 2)

حدیث (18) پیامبر صلى لله علیه و آله :

اِذا بَلَغَ الرَّجُلُ اَربَعینَ سَنَةً وَ لَم یَغلِب خَیرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّیطانُ بَینَ عَینَیهِ وَ قالَ: هذا وَجهٌ لا یُفلِحُ؛

هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبیش بیشتر از بدیش نشود، شیطان بر پیشانى او بوسه مى زند و مى گوید: این چهره اى است که روى رستگارى را نمى بیند.

(مشکاة الأنوار، ص 295)

حدیث (19) امام صادق علیه السلام :

اِنَّ الشَّیطانَ لَیَطمَعُ فى عالِمٍ بِغَیرِ اَدَبٍ اَکثَرُ مِن طَمَعِهِ فى عالِمٍ بِاَدَبٍ ، فَتَاَدَّبوا وَ اِلاّ فَاَنتُم اَعرابٌ ؛

شیطان ، در عالِمِ بى بهره از ادب بیشتر طمع مى کند تا عالِمِ برخوردار از ادب . پس ادب داشته باشید وگرنه شما، بیابانى (فاقد تمدّن) هستید.

(کنز العمّال ، ح 45409)

حدیث (20) پیامبر صلى لله علیه و آله :

إذَا استُحِقَّت وَلایَةُ اللّه وَالسَّعادَةُ جاءَ الجَلُ بَینَ العَینَینِ و ذَهَبَ المَلُ وَراءَ الظَّهرِ و إذَا استُحِقَّت وَلایَةُ الشَّیطانِ وَالشَّقاوَةُ جاءَ المَلُ بَینَ العَینَینِ و ذَهَبَ الجَلُ وَراءَ الظَّهرِ؛

هرگاه کسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى آید و آرزو پشت سرش مى رود و هرگاه مستحق دوستى شیطان و بدبختى باشد، آرزو پیش چشم او، و مرگ پشت سرش قرار مى گیرد.

(الکافى، ج 3، ص 258، ح 27)

حدیث (21) پیامبر صلى لله علیه و آله :

اَلا اُخبِرُکُم بِشَى ءٍ اِن اَنتُم فَعَلتُموهُ تَباعَدَ الشَّیطانُ مِنـکُم کَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِبِ؟ قالوا: بَلى، قالَ: اَلصَّومُ یُسَوِّدُ وَجهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَـکسِرُ ظَهرَهُ وَ الحُبُّ فِى اللّه وَ المُوازَرَةُ عَلَى العَمَلِ الصّالِحِ یَقطَعانِ دابِرَهُ وَ الستِغفارُ یَقطَعُ وَ تینَهُ ؛

آیا شما را از چیزى خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، شیطان از شما دور شود، چندان که مشرق از مغرب دور است؟ عرض کردند: چرا. فرمودند: روزه روى شیطان را سیاه مى کند، صدقه پشت او را مى شکند، دوست داشتن براى خدا و همیارى در کار نیک، ریشه او را مى کند و استغفار شاهرگش را مى زند.

(میراث حدیث شیعه ، ج 2، ص 20، ح 18)

حدیث (22) پیامبر صلی لله علیه و آله :

یا عَلىُّ اِذا حَضَرَ وَقتُ صَلاتِکَ فَتَهَیَّ لَها وَ اِلاّ شَغَلَکَ الشَّیطانُ وَ اِذا نَوَیتَ خَیرا فَعَجِّل وَ اِلاّ مَنَعَکَ الشَّیطانُ عَن ذلِکَ ؛

اى على! هرگاه وقت نمازت رسید، آماده آن شو وگرنه شیطان تو را سرگرم مى کند و هرگاه قصد [کار] خیرى کردى شتاب کن وگرنه شیطان تو را از آن باز مى دارد.

(بحارالأنوار، ج 7، ص 29)

حدیث (23) امام علی علیه السلام:

الصَّلاةُ حِصنٌ مِن سَطَواتِ الشَّیطانِ؛

نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.

(غررالحکم، ص 56)

حدیث (24) امام صادق(ع):

اِذا رأَیتمُ العَبدَ مُتفُقَّداً لِذُنوبِ النّاس ناسیا لِذنوبه فَاعلُمو اَنَّهُ مُکرَ بهِ؛

هرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده است بدانید که او فریب شیطان را خورده است.

(جهاد النفس، ح 237)

حدیث (25) پیامبر صلی لله علیه و آله :

اِذا رَاَیتُم الرَّجُل لایُبالی ما قال و لا ما قِیلَ لَهُ فَهُوَ شِرکُ الشَّیطان؛

هرگاه دیدید که مردی باکی ندارد که چه می گوید و چه درباره اش گفته می شود،چنین کسی شریک شیطان است

(جهادالنفس، ح687)

شیادان کوچک و مستند "ظهور نزدیک است"

بسم الله الرحمن الرحیم

چه اتفاقی می‌افتد بعد از یک مدت یا حتی بعد از چند سال که همین مردم عادی که این مستند و امثال آن را باور کرده‌اند و دیده‌اند هیچ اتفاقی نیافتاد؟ آیا ویرانی اعتقاد به مهدویت و دین را در پی ندارد؟
الف: انتظار فرج، اشتیاقی است در دل هر شیعه و حتی هر انسان. از سوی دیگر معنویت و عقیده، بستری مناسب برای شیادی است. هرجا سخن از معنویت بوده است، همواره بساط شیادی و دامگستری دروغگویان پهن بوده است. مردم به معنویت و دین محبت و عشق می‌ورزند، دسته‌ای از محبت و شوق مردم ساده‌دل سوء استفاده می‌کنند و این محبت و شور فریب آنان را راحت‌تر می‌کند.

مهدویت، یکی از مسایلی است که همواره هدف شیادان بوده است. از ادعاهای فراوان امام مهدی بودن، تا ادعاهای باب بودن و ادعاهای رابطه داشتن. این ادعاها باید متناسب با شخصیت مدعی باشد، هر کسی نمی‌تواند ادعای مهدویت کند، مگر اینکه پیش از آن چهره‌ای معنوی از خود نشان داده باشد و به ترفندهای مختلف برای خود کرامت‌سازی کرده باشد. ادعای ارتباط نیاز به بستر ادعای مهدویت ندارد. می‌تواند در عین گناهکاری با ساختن یک داستان باورپذیر خود را بعنوان یک راه‌یافته به دیدار حضرت معرفی کند. فقط باید داستانش باورپذیر باشد.

شیادان پی منافع خود هستند، از مریدپروری تا درآمدهای اقتصادی. شیادان با توجه به بنیه خود شیادی می‌کنند. یک ناشناخته تازه از راه رسیده نمی‌تواند یک روزه خود را باب و نایب امام معرفی کند. بگذارید شیادان بی‌مایه را ریزشیاد بنامیم. ریز شیادان ادعا نمی‌کنند خود راه‌یافته‌اند یا بابند، بلکه در بسیاری مواقع صرفاً حکایت‌گرند. فقط یک راوی خود را جا می‌زنند که ما خود هیچ نیستیم ولی می‌دانیم فلان فرد به دیدار آقا رفته است یا فلان فرد آن خبر را داد.

ریزشیادان هیچ‌گاه ادعایی را درباره خود مطرح نمی‌کنند. فقط خبر می‌دهند. خبرهای‌شان آمیخته‌ای از راست و دروغ است. خبرهای دروغشان هم رگه‌هایی از حقیقت دارد، اما حقیقت تحریف شده. اگر این‌گونه نباشد باورپذیر نیست. مطمئن باشید کسی که می‌خواهد خبری درباره‌ ظهور بدهد مجبور است خبری جعلی از آیت الله العظمی بهجت(ره) نقل کند. واضح است چرا. ایشان یک فرد معنوی است و نقل قول از ایشان بسیار باورپذیر است. حتی اگر بعدا دفتر ایشان آن خبر را تکذیب کند، باز باورپذیر است.

مستندی به گونه‌ای گسترده منتشر شده است و در آن ادعاهای فراوان سستی مطرح شده است و دروغ‌های پی‌درپی گفته شده است. روایاتی که گفته شده است یا ضعیف و جعلی‌اند و یا اصلا وجود ندارند. مثلاً روایات شعیب ابن صالح روایات ضعیفی است و اینکه وی از ری قیام می‌کند اصلاً وجود ندارد. نقلیاتی که از دیگران است، ساختگی است، مانند آن‌چه از مرحوم آیت الله العظمی بهجت(ره) نقل شده است. و در تارنمای (سایت) ایشان در بخش شایعات تکذیب شده است. و دست آخر بر فرض صحت روایات و نقلیات شان، مصداق‌یابی آن به هیچ وجه قابل قبول نیست.

محققان مهدویت و حتی پژوهشگاه تخصصی مهدویت این مستند را رد کرده‌اند. جالب اینکه حامیان این مستند پس از رد این مستند توسط یکی از محققان مهدویت که کتاب‌های ارزنده‌ای در این زمینه دارد به دروغگویی و دروغ‌سازی علیه ایشان روی آورده‌اند و بافته‌اند که ایشان گفته است مرحوم آیت الله العظمی بهجت(ره) شیعه نیست. در حالی‌که خود دفتر ایشان نقل مستند را از ایشان تکذیب کرده‌اند. البته ریزشیادان برای بقای خود به دروغ نیاز دارند.

علاوه بر رد تک‌تک ادعاهای این مستند، روایات عمده که وقت‌گذاران را تکذیب می‌کند و دروغگو می‌خواند بر علیه این مستند است. برای نمونه می‌توان به روایت بسیار مشهور «کذب الوقاتون» اشاره کرد یا این خبر که در الغیبة شیخ طوسی و کتاب الغیبة نعمانی و دیگر مصادر نقل شده است « أخبرنا علی بن أحمد، عن عبید الله بن موسى العباسی، عن یعقوب بن یزید، عن محمد بن أبی عمیر، عن عبد الله بن بکیر، عن محمد بن مسلم، قال: ” قال أبو عبد الله (علیه السلام): یا محمد، من أخبرک عنا توقیتا فلا تهابن أن تکذبه، فإنا لا نوقت لأحد وقتا”» امام صادق علیه السلام فرمودند: «ای محمد! هر کس به تو خبر وقت ظهور ما را داد، هیچ ابایی از تکذیبش نداشته باش، زیرا ما برای هیچ‌کس وقت را نمی‌گوییم».

چرا باید علیه این مستند و امثال آن موضع گرفت. مخاطب اصلی این مستند و این موضع‌گیری نه سازندگان این مستندند که ریزشیادانی بیش نیستند و نه حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف که صدها ادعا از این باب به ساحت قدسشان هیچ خللی ایجاد نمی‌کند، بلکه مردم عادی ساده‌دلند که به خاطر محبت‌شان به حضرت و اشتیاقشان به ظهور این ادعاها را باور می‌کنند. 

چه اتفاقی می‌افتد بعد از یک مدت یا حتی بعد از چند سال که همین مردم عادی که این مستند و امثال آن را باور کرده‌اند و دیده‌اند هیچ اتفاقی نیافتاد. آیا ویرانی اعتقاد به مهدویت و دین را در پی ندارد؟ فراموش نکنید مخاطب ما مردم عادی هستند که دارای فکر عرفی هستند. 

یک فرد تحصیل‌کرده می‌تواند از این دروغ گذر کند و به دینش پایبند بماند. اما از یک فرد عادی که به راحتی این مستند را باور کرده است، انتظار نداشته باشید وقتی که دروغ بودن آن آشکار شود از عقیده خود دست نکشد. اگر می‌خواهید آموزه مهدویت زنده بماند، لطفاً جلوی این اعمال را بگیرید.

ایام فاطمیه تسلیت باد.



سلام آقا ایام فاطمیه را خدمت شما و تمامی یارانتان تسلیت می گویم(ای کاش منم جزو آن یارانی که شما قبولشان دارید باشم) برای تعجیل در ظهور آقا صلوات:

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک

یهود در قرآن

قرآن آئینه وحى الهى و یگانه مرجع زوال‏ناپذیر بشرى است که تمسّک به آیاتش روشن‏گر دیده‏هاى بینا و اندیشه‏هاى اهل تأمل است؛ چنان که خود همواره انسان‏ها را به تدبّر در آیات الهى دعوت کرده و آن را ویژه اهل دانش و تعقل معرفى مى‏کند.

یکى از مباحث مهم و مورد تأکید قرآن کریم، تاریخ و عمل کرد یهود است که مرتب از سوى خداوند به مسلمانان تذکر داده مى‏شود تا از آن پند و اندرز گیرند. ما نیز به اندازه فهم اندک و توان خویش بر آن شدیم تا از چشمه‏هاى زلال و جارى این کوثر هدایت جرعه‏اى بنوشیم: لذا از تفسیر گرانقدر «نمونه» به عنوان مرجع تفسیر آیات و کتاب تلمود (تعلیم دیانت و آداب یهود) که کتاب مقدس یهودیان است و نیز از پروتکل‏هاى صهیونیسم‏ [1] استفاده شده است.

پیش از بعثت رسول گرامى اسلام، یهود در کتب خود خوانده بودند که: هجرت گاه آخرین پیامبر بین دو کوه «عِبر» و «احُد» مى‏باشد، بدین سبب از سرزمین خود هجرت کرده و هنگامى که به کوه احد رسیدند متفرّق شدند؛ عده‏اى در «تیما» گروهى در «فدک» و جمعى در «خیبر» سکنى گزیدند.

پس از مدتى آنها که در «تیما» بودند جهت دیدار برادران خود حرکت کرده و در سرزمین مدینه ساکن شدند. آنها در مدت دوران سکونت خود اموال فراوانى کسب کردند. در این زمان سلطانى به نام «تَبَع» بر آنها لشکرکشى کرد و خواست به آن دیار ماندگار شود، ولى یهود اجازه نداده و مدّعى بودند که جز پیغمبر آخرالزمان کسى شایستگى حکومت بر آن سرزمین را ندارد. او نیز از خاندان خود دو قبیله «اوس» و «خزرج» را براى یارى پیامبرى که ظهور خواهد کرد در آن جا اسکان داد.

وقتى این دو قبیله جمعیتشان زیاد شد به اموال یهود تجاوز کردند. یهودیان گفتند: پیغمبر آخر الزمان حق ما را از شما خواهد گرفت. لذا منتظر ظهور پیامبر بودند، اما پس از بعثت پیامبر اسلام(ص) به خاطر این که بر خلاف تصوّر ذهنى و نژادپرستى آنها، پیامبر از قوم بنى‏اسرائیل نبود به او کفر ورزیدند. قرآن از این معامله آنها به «فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ» تعبیر مى‏کند که غضب اولى سرگردانى چهل ساله بنى‏اسرائیل در «بیابان تیه» بود.

عقاید تحریف شده یهود

یهودیان هم مانند گروهى از مسیحیان به خداوند نسبت‏هاى شرک مى‏بستند. در قرآن کریم آمده است: «وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً؛ [2] این عقیده خرافى که خداوند داراى فرزند است، هم مسیحیان و هم جمعى از یهود و هم مشرکان به آن اعتقاد داشتند. در جاى دیگر قرآن آمده: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ؛ [3] یهود مى‏گفتند: «عُزَیر» پسر خداوند است که خداوند در جواب این سخن آنان مى‏فرماید: همه چیز در آسمان و زمین براى خداوند است و نیازى به فرزند ندارد. [4]

از آن جا که یهودیان بعد از ظهور اسلام قدرت خود را از دست داده بودند، این را به خدا نسبت داده و معتقد بودند: دست خداوند بسته است که به ما بخششى نمى‏کند: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ» [5] خداوند نیز در ادامه آیه در جواب به آنان مى‏فرماید: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» دست آنها بسته شده و به لعن خداوند گرفتار شده‏اند.

برنامه دیرینه یهود این است که همیشه خود را برتر از دیگران مى‏دانند [6] تا جایى که وقتى پیامبر اسلام نامه‏اى به یهودیان «بنى‏قینقاع» نوشتند و آنها را به انجام نماز و پرداخت زکات و انفاق (قرض به خداوند) دعوت کردند، گفتند: اگر خداوند فقیر نبود از ما قرض نمى‏خواست: «قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاء» [7]

مشاهده مى‏کنیم که یهودیان از دادن نسبت‏هاى ناروا به خداوند کوچک‏ترین ابایى ندارند و حتى خود را برتر از خداوند مى‏دانند.

از تاریخ زندگى یهود - علاوه بر آیات قرآن کریم - چنین برمى‏آید که آنها خود را یک نژاد برتر مى‏دانسته و معتقد بودند که گل سر سبد جامعه انسانیت اند [8]، بهشت به خاطر آن‏ها آفریده شده و آتش جهنم با آنها کارى ندارد. [9] آنها فرزندان خداوند و دوستان خاص او هستند. این خودخواهى ابلهانه در آیات مختلفى از قرآن که سخن از یهود به میان آمده منعکس شده است؛ مثلاً: «نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ؛ [10]؛ فرزندان خداوند و دوستان خاصّ او هستیم.» و «وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى» [11]؛ آنها گفتند: کسى در بهشت داخل نمى‏شود، مگر این که یهودى یا نصرانى باشد.»

این پندارهاى موهوم از یک سو آنها را به ظلم، خیانت، گناه و طغیان دعوت مى‏کرد و از سوى دیگر به کبر و خودپسندى و خودبرتربینى. از آن جا که همیشه شیوه و روش قرآن بر منطق و استدلال استوار است، در پاسخ به این زیاده خواهى آنان چنین مى‏فرماید: «قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» [12]؛ اگر آن چنان که شما مدّعى هستید سراى آخرت نزد خداوند مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گویید.»

ادعاهاى دروغین یهود یکى از دلایل روشن خودخواهى آنان است و این برترى‏طلبى با هیچ منطقى سازگار نیست، چنان چه قرآن پرده از روى تزویر و دروغ آنان برمى‏دارد، زیرا آنان به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نیستند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ» [13]؛ آنها را حریص‏ترین مردم و حتى حریص‏تر از مشرکان، بر زندگى این دنیا و اندوختن ثروت خواهى یافت (تا آن جا که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است.»

در مباحث مقدماتى به بررسى ریشه‏هاى تاریخى دشمنى یهود با اسلام پرداختیم و عقاید آنها نسبت به خداوند را مورد توجه و بررسى قرار دادیم، در ادامه این گفتار عقاید یهود درباره نبوت و وحى از دیدگاه قرآن مورد توجه قرار مى‏دهیم:

یهود در گفت و گوهاى خود با مسلمانان، همواره ادعا داشتند که تمام پیامبران از میان ما برخاسته‏اند و دین ما قدیمى‏ترین ادیان و کتاب ما کهن‏ترین کتاب آسمانى است، اگر محمد(ص) نیز پیامبر است باید از میان ما مبعوث شده باشد. این طرز تفکر و نژادپرستى یهود باعث شده بود که هر روز بهانه تازه‏اى گرفته و به اشکال تراشى و مخالفت با پیامبر بپردازند. از این رو قرآن در هر مرحله به بیان حقایق پرداخته و با اشاره به سابقه یهودیان به پیامبر و مسلمین دلدارى مى‏دهد آن جا که مى‏فرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَىْ‏ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَىْ‏ءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ؛ [14] یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خداوند ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطل‏اند، در حالى که آنها در کتب خود خوانده‏اند.»

این آیه به بیان یکى دیگر از ادعاهاى بى‏دلیل آنها مى‏پردازد؛ ادعاهاى بى‏اساسى که منشأاى جز خودخواهى و خودبرتربینى ندارد. آنان در حالى چنین سخنانى را بر زبان جارى مى‏کنند که کتب آسمانى پیشین را خوانده‏اند. امّا چنان اسیر تعصّب و لجاجت شده‏اند که به خود اجازه مى‏دهند در مقابل خداوند سر به طغیان گذاشته و این ادعاهاى واهى را مطرح کنند.

البته این آیه یک مژده و دل‏گرمى‏اى نیزبه مسلمین مى‏دهد که توجه داشته باشند همین افرادى که نبوّت رسول گرامى اسلام را زیر سؤال مى‏برند و مسلمانان را به تمسخر برگرفته و با حرف‏هاى خود آنان را آزار مى‏دهند حتى یکدیگر را قبول ندارند ویهودیان و مسیحیان هر یک دیگرى را نفى مى‏کنند.

بنابراین مسلمین نباید از این موضوع زیاد ناراحت باشند. این پیروان متعصب تنها خود را بر حق مى‏دانند و فکر مى‏کنند با نفى دیگران مى‏توانند خود را اثبات کنند. قرآن با اشاره به این مطلب مى‏فرماید: «وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ؛ [15] [اهل کتاب ] گفتند: یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید.»

در واقع قرآن دست یهود را رو مى‏کند و شیوه هایى که آنان در پیش گرفته‏اند را بیان مى‏کند. شیوه دیرینه تمام بدخواهان اسلام، نفى حقانیت پیامبر گرامى اسلام و ایجاد شک و شبهه در دل مسلمین بوده است، تا از این طریق مسلمین را دچار تردید کرده و از سعادت بازدارند و خود را به ثبوت رسانند، در حالى که توجه ندارند که این آیین‏هاى تحریف یافته توسط گروهى از هم کیشانشان هرگز نمى‏تواند موجب هدایت و سعادت بشر گردد.

این شیوه دیرینه که قرآن به صراحت آن را بیان کرده امروز نیز در دستور کار صهیونیزم و دشمنان اسلام قرار گرفته و تسلط بر رسانه‏ها و شبکه‏هاى اطلاع‏رسانى، آن را تسریع و تسهیل کرده است.

بنابراین مى‏کوشند تا با شبهه اندازى و تحریف افکار عمومى مسلمین، چهره حق را پوشانده و بر باطل خویش لباس حقیقت بپوشانند. [16]

این گروه نژادپرست و خودبرتربین پا از این هم فراتر نهاده و مى‏گفتند: حتى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و «اسباط» همگى یهودى یا نصرانى بوده‏اند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى». [17]

عجیب است که این تعصّب و لجام گسیختگى‏شان باعث شده است تا حتّى مسلّمات تاریخى را انکار کنند. این گروه که در کتمان حق، ید طولایى دارند، پیامبرانى چون: حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب را که قبل از حضرت موسى و عیسى به دنیا آمده‏اند و از دنیا رفته‏اند، از پیروان حضرت موسى و عیسى برمى‏شمارند و مى‏خواهند با کتمان این حقایق مردم را در بى راهه سرگردان کنند. لذا قرآن آنان را ستمکارترین مردم معرفى مى‏کند. کتمان کردن حقیقت پیامبر عظیم الشأن اسلام توسط اهل کتاب؛ مخصوصاً یهودیان باعث شده بود که مشرکان نزد پیامبر آمده و بگویند: تو چگونه پیامبرى هستى که کسى تو را تصدیق نمى‏کند؛ حتى یهود و نصارى براساس تورات و انجیل شهادت نداده‏اند؟ !

این کارشکنى‏هاى پیوسته یهود، سبب گشته بود تا قرآن به بیان استدلالات محکم بپردازد، تا هم جواب دندان شکنى به اهل کتاب داده باشد و هم مسلمانان دل گرم شوند، آن جا که صریحاً مى‏فرماید:

«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ؛ [18] آنان که کتاب آسمانى بر آنان نازل کردیم، به خوبى پیامبر را مى‏شناسند؛ همان گونه که فرزندان خود را مى‏شناسند.»

این تعبیر شاید رساترین تعبیر براى شناخت آن‏ها باشد، یهودیانى که علائم پیامبر آخرالزمان را دیده و مطمئن بودند که حضرت محمد آخرین پیامبر الهى است، تنها به خاطر تعصب و لجاجت این چنین باعث گمراهى دیگران شده و خود را به درّه هلاکت افکندند. اینان در حقیقت در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجودى خود را باخته‏اند. بهانه‏جویى‏هاى یهود هیچ گاه تمامى نداشت. گویا یهود با بهانه‏گیرى متولد شده است. آنان همواره منتظر فرصتى بودند تا بهانه‏اى تازه بیابند و پیامبر را مورد اذیت و آزار قرار دهند. آنان با آن که پیامبر را خوب مى‏شناختند، به دلیل سر باز زدن از قبول اسلام بهانه‏هاى عجیبى مى‏آوردند، مثلاً جمعى از بزرگان آنان نزد پیامبر آمده و گفتند: در کتاب تورات خداوند از ما پیمان گرفته است به کسى که ادعاى نبوت و پیامبرى مى‏کند ایمان نیاوریم مگر آن که براى ما حیوانى قربانى کند و آتش (صاعقه‏اى) از آسمان بیاید و آن را بسوزاند. البته منظور آنان هرگز تحقق حقیقت نبود، بلکه بهانه‏اى براى فرار از پذیرش اسلام بود. لذا اگر پیامبر این معجزه را انجام مى‏داد، باز هم آنها ایمان نمى‏آوردند؛ همان گونه که به پیامبران خود نیز ایمان نیاوردند.

از آن جا که قرآن همیشه با قوى‏ترین سلاح، یعنى بیان شیوا و استدلال قوى و منطقى به مبارزه با کج فهمى‏ها و لجاجت‏ها برخاسته است، در پاسخ به این خواسته آنان مى‏فرماید:

«قُلْ قَدْ جَاءکُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِى بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛ [19] بگو پیش از من پیغمبرانى آمده و براى شما هرگونه معجزه آورده و این را هم که خواستید نیز آوردند پس اگر راست مى‏گویید و به این شرط ایمان مى‏آورید براى چه آن پیامبران را کشتید؟»

قرآن با اشاره به سرگذشت حضرت زکریا و یحیى و عده‏اى از پیامبران بنى‏اسرائیلى که توسط خود آنان به قتل رسیده‏اند استدلال مى‏کند که شما اگر راست مى‏گویید چرا به آنان ایمان نیاوردید و آنها را کشتید؟

در ادامه خداوند پیامبر خود را دلدارى مى‏دهد که اگر این جمعیت سخنان تو را پذیرفتند نگران نباش، زیرا این موضوع سابقه بسیار دارد و پیامبران پیش از تو را نیز تکذیب کرده‏اند.

در سوره مائده به یکى دیگر از کارشکنى‏ها و عمل منافقانه یهود اشاره شده است: «وَمِنَ الَّذِینَ هادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ‏ [20]؛ آنان زیاد به سخنان تو گوش مى‏دهند تا دستاویزى براى تکذیب تو بیابند.»

جالب است که حتى گوش دادن آنان نیز با عناد و لجاجت عجین است، گویى این گروه اندک سعى و تلاشى براى پذیرش حق و شناخت راه درست از خود نشان نمى‏دهند و همواره سعى در مخالفت با حق و حقیقت دارند؛ حتى حاضر نیستند که بگویند به سخنان تو گوش مى‏دهیم و راجع به آن فکر مى‏کنیم و اگر درست و خوب بود مى‏پذیریم، بلکه از همان ابتدا هدف خود را که همان عناد و دشمنى است مد نظر مى‏دهند.

از آن جا که علائم ظهور پیامبر اکرم در تورات موجود بود هرگاه مسلمانان یا افراد دیگرى راجع به این نشانه‏ها از علماى یهود سؤال مى‏کردند آنها که گویا هیچ تعهدى جز دروغ و خدعه نسبت به عثمان نداشتند، از توضیح خوددارى نموده و آن حقایق را کتمان مى‏کردند. لذا خداوند با شدیدترین لحن این گروه را مورد سرزنش قرار داده مى‏فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ‏ [21]؛ کسانى که دلایل روشن و وسایل هدایت را که نازل کرده‏ایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مى‏کنند خداوند آنها را لعنت مى‏کند، بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مى‏کنند.»

اگر این کتمان حق صورت نگرفته بود، گروه کثیرى هدایت یافته بودند. گویى این یهودیان به هیچ صراطى مستقیم نیستند و انگار جز کارشکنى کار دیگرى بر دوش ندارند. جمعى دیگر از دانشمندان یهود، اوصاف پیامبر را تغییر داده و به خاطر حفظ موقعیت و منافع خود صفاتى بر ضدّ آن نوشتند. عوام مردم که کم و بیش صفات واقعى را شنیده بودند، مى‏گفتند: این فرد، جامع صفات است، اما علماى یهود از روى تورات تحریف شده، خود مى‏خواندند و باعث گمراهى عوام مى‏شدند. این عالم نماها، نه تنها به وظیفه و مسؤولیت خود در قبال علم و دانش عمل نمى‏کردند، بلکه سدّى در برابر مردم و عوام نیز بودند و حقایق را به نفع خود تحریف مى‏کردند. خداوند درباره این دسته از یهود مى‏فرماید: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ‏ [22]؛ واى بر آنها که مطلب را با دست خود مى‏نویسند و بعد مى‏گویند این‏ها از سوى خدا است.»

البته توجه به این نکته لازم است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، آنها مى‏دانستند که علمایشان صریحاً دروغ مى‏گویند، حرام و رشوه مى‏خورند و احکام خدا را تغییر مى‏دهند. به نوعى مى‏توان گفت در کارهاى آنها شریک بودند که خداونداین تقلید را مورد نکوهش قرار مى‏دهد.

خداوند در جاى دیگر به بیان شیوه دیگرى از عنادورزى یهود مى‏پردازد که در خور تأمّل است: «مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ‏وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا [23]؛ بعضى از یهود سخنان را از محل خود تحریف مى‏کنند (و به جاى این که بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم) مى‏گویند شنیدیم و مخالفت کردیم.» این عناد یهود باعث مى‏شود که در نپذیرفتن حق تا این اندازه جسارت به خرج داده و با کمال بى‏شرمى بگویند: شنیدیم و مخالفت کردیم!

اگر این گروه به جاى کفر و سرکشى در برابر حقیقت و سخن حق خضوع به خرج داده بودند، این طور مورد لعنت خداوند قرار نمى‏گرفتند. این گروه آن قدر این خلاف‏گویى و خلاف کارى آگاهانه را تکرار کردند تا این که به صورت طبیعت ثانویه براى آن‏ها شد. گویى به طور کلى افکارشان مسخ و چشم و گوششان کور و کر شد. البته امروز نیز شاهد گزافه گویى‏ها و خلاف کارى‏هاى آنها هستیم.

یکى دیگر از بهانه‏گیرى‏هاى یهود دراین آیه آمده است:

«یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاء [24]؛ یهودیان از تو درخواست کنند که (یک دفعه) بر آنان کتابى از آسمان فرود آورى.» گروهى از یهود نزد پیامبر اسلام آمده و گفتند: اگر تو پیغمبر خدا هستى، کتاب آسمانى خود را یک جا بر ما نازل کن. شکى نیست که این تقاضا جز لجاجت و بهانه جویى چیز دیگرى نبود. این یهودیان به جاى آن که به جنبه هدایتى و تربیتى آیات الهى دقت کنند و بدون توجه به این که گاه خود همین تدریجى بودن قرآن به هدف تربیتى آن بیشتر کمک مى‏کرد، سعى و کوشش خود را در اشکال تراشى و بیان سؤال‏هاى مغرضانه گذاشته بودند.

خداوند براى دل دارى به پیامبر به لجاجت‏ها و بهانه جویى‏هاى یهود در برابر حضرت موسى اشاره فرموده و به بیان عناد و انحرافات گذشتگان آنها از جمله گوساله پرستى مى‏پردازد. پس از آن جا که یهودیان زمان پیامبر نسبت به اعمال گذشتگان خود معترض نبودند در زمره آنان قرار مى‏گیرند.

توجه به این نکته نیز قابل توجه است که حتى در مورد این که تورات یک جا بر حضرت موسى(ع) نازل شده باشد دلیلى در دست نیست؛ گرچه فرمان‏هاى دهگانه یک جا بر حضرت موسى نازل شده است. قوم یهود همیشه به جاى توجه به هدف وحى و حکم الهى به ظواهر و مسائل بى‏ربط و گاه کم اهمیت که نقشى در آن هدف متعالى ندارند به اشکال تراشى پرداخته و در مسیر شناخت حق ایجاد مانع مى‏کنند و باعث دور شدن خود و دیگران از اهداف متعالى وحى - که همانا تربیت انسان مى‏باشد - مى‏گردند که در ادامه به موارد دیگرى از این اشکال‏تراشى‏ها اشاره مى‏کنیم:

روزى جمعى از علماى یهود نزد پیامبر آمده و سؤالاتى از آن حضرت پرسیدند و چون همه را منطبق بر تورات یافتند به اشکال تراشى پرداختند. یکى از آنها (ابن صوریا) سؤال کرد: فرشته‏اى که بر تو نازل مى‏شود نامش چیست؟

پیامبر فرمود: جبرئیل.

ابن صوریا گفت: جبرئیل همیشه دستورات مشکل و سخت در مورد جنگ و جهاد مى‏آورد، ولى میکائیل دستورات سهل و ساده، اگر فرشته وحى تو میکائیل بود ما به تو ایمان مى‏آوردیم. لذا با این بهانه واهى از زیر بار حق رفتن شانه خالى کردند.

باید از اینان پرسید: مگر فرشتگان الهى منطبق بر خواسته خودشان عمل کرده و دستور مى‏آورند؟ خداوند در پاسخ به آنان چنین مى‏فرماید: هر کس دشمن جبرئیل باشد در حقیقت دشمن خداست. [25]

تعصّبات نژادى یهود در جاى دیگر شکل دیگرى به خود مى‏گیرد: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَ‏آ أُنزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ؛ [26] هنگامى که به آن‏ها گفته شود به آن چه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید مى‏گویند: ما به چیزى که بر خود ما نازل شده ایمان مى‏آوریم و به غیر از آن کافر مى‏شوند.»

آن‏ها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبه‏هاى نژادى و منافع خویش را در نظر مى‏گرفتند. قرآن پرده از روى دروغ آن‏ها برداشته و مى‏فرماید: «اگر راست مى‏گویید و ایمان دارید پس چرا در گذشته به پیامبران خود ایمان نیاوردید و حتى آنها را به قتل رساندید؟»

قرآن با بیان گوساله پرستى یهود بعد از دیدن معجزات حضرت موسى سند محکم دیگرى بر ضد این دروغ‏پردازى‏ها ارائه مى‏دهد. این ایمانى که هم کشتن پیامبر خدا را روا مى‏دارد و هم اجازه گوساله پرستى مى‏دهد جاى تفکر و تأمّل دارد. گروهى از یهود پا را از این هم فراتر گذاشته و اصلاً صورت مسئله را پاک مى‏کردند و این گروه به پیامبر مى‏گفتند: به خدا سوگند! خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است: «مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ‏ء».[27]

عجیب است که این حرف را کسانى مطرح مى‏کردند که خود را پیرو کتاب آسمانى تورات مى‏دانستند. البته با توجه به این که تورات کنونى (عهد جدید و عهد قدیم) از مرگ حضرت موسى و جریان‏هاى بعد از آن به صورت چیزى که در زمان گذشته اتفاق افتاده است یاد کرده و این تورات‏ها لحن آسمانى ندارند، لذا مى‏توان نتیجه گرفت که توسط شاگردان حضرت موسى یا دیگران تهیه شده است. پس قطعاً این تورات بر حضرت موسى نازل نشده است. منتها یهودیان عقیده دارند که این کتاب به دست کسانى نوشته شده که از وحى آسمانى باخبر بودند و به آن اعتماد مى‏کنند. شاید به همین دلیل آنان منکر نزول وحى؛ حتى بر حضرت موسى مى‏شدند، ولى خداوند در جواب آن‏ها به الواح و مطالبى که بر حضرت موسى نازل گردیده اشاره دارد و این بیان مى‏کند که آن‏ها حداقل قبول دارند که چنین چیزى از طرف خدا نازل شده. هرچند قسمتى را آشکار و قسمتى را پنهان مى‏کنند. این یهودیان تورات را به صورت پراکنده یادداشت مى‏کردند، آنچه به سودشان بود به مردم نشان مى‏دادند و آن چه به ضررشان بود مخفى مى‏کردند.

تا این جا عقاید یهود راجع به خداوند نبوت و وحى را مورد بررسى قرار دادیم؛ در ادامه، عقایدو رفتارهاى اجتماعى یهودیان را از دیدگاه آیات مورد دقت و توجه قرار مى‏دهیم که امروز هم شاهد بسیارى از این رفتارها در مورد یهودیان و صهیونیست‏ها هستیم:

قبلاً اشاره شد که جمعى از یهودیان، آیات کتب آسمانى خود را تحریف و یا کتمان مى‏کردند. این گروه از کار خود بسیار خرسند و خوشحال مى‏شدند و در عین حال دوست داشتند مردم آن‏ها را دانشمند، حامى دین و وظیفه شناس بدانند. اینان نه تنها احساس شرمندگى نمى‏کردند، بلکه به قدرى مغرور و از خود راضى بودند که از اعمال زشتشان احساس خرسندى و به آن مباهات مى‏کردند؛ حتى دوست داشتند که مردم آنها را نسبت به اعمال نیکى که هرگز انجام نداده بودند، مدح و تمجید کنند! قرآن کریم به بیان این روحیه یهودیان پرداخته و مى‏فرماید: «وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ‏یَفْعَلُواْ؛ [28] دوست دارند در برابر کار نیکى که انجام نداده‏اند مورد ستایش قرار بگیرند.» که خداوند در ادامه آیه به آنان مژده عذاب مى‏دهد.

یکى دیگر از رفتارهاى یهود، پیمان شکنى است. بعد از آن که یهود دلایل و نشانه‏هاى روشن پیامبر را مشاهده کرده و ایمان نیاوردند و در حقیقت بعد از این که به حقّانیت او پى برده و به خاطر اغراض خاص و منافع خود به مخالفت برخاستند، مرتب پیمان شکنى مى‏کردند؛ گویا این پیمان‏شکنى یهود با تاریخ همراه است. قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: «َوَکُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِیقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‏ [29]؛ آیا هر بار که آنان (یهود) پیمانى با خدا و پیامبر خدابستند، جمعى از آنان آن را به دور نیفکندند و با آن مخالفت نکردند؟ آرى اکثرشان ایمان نمى‏آورند.»

این گروه بعد از پیمان شکنى در کوه طور تا زمان پیامبر اکرم، یهود «بنى‏نضیر» و «بنى قریظه» بعد از ورود پیامبر به مدینه با او پیمان بستند که حداقل به دشمنانش کمک نکنند، ولى پیمان را شکستند و با مشرکان در جنگ احزاب برضد مسلمانان صف آرایى کردند و همواره در پیمان شکنى پیش‏قدم بوده‏اند.

اساساً این شیوه دیرینه اکثریت یهود است که تا امروز نیز ادامه دارد و شاهدیم که هرگاه منافع صهیونیست‏ها و اسرائیل غاصب به خطر بیفتد تمام عهدنامه‏هاى خود؛ حتى بین المللى را زیرپا گذاشته وبه بهانه‏هاى واهى همه را به دست فراموشى مى‏سپارند. خداوند در آیه بعد با تأکید صریح‏تر و روشن‏ترى مى‏فرماید: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُون؛ [30] و چون پیغمبرى از جانب خدا بر آنان فرستاده شد که به راستى کتب آسمانى آنها گواهى مى‏داد، گروهى (از اهل کتاب) کتاب خدا را پشت سرانداختند، گویى از آن کتاب هیچ نمى‏دانند.»

تا آن زمان که پیامبر اسلام مبعوث نشده بود علماى یهود مردم را به آمدنش بشارت داده و نشانه‏ها و مشخصات او را براى مردم بیان مى‏نمودند، اما هنگامى که به رسالت مبعوث گشت آن چنان از محتویات تورات رخ برتافتند که گویى هرگز آن را ندیده و نخوانده بودند.

آن چنان روح انحصارطلبى و خودخواهى بر یهود چیره گشته است که اگر آنان حکومت مادى یا معنوى‏اى بر مردم پیدا کنند و به چنین موقعیتى دست یابند هیچ حقى به صاحبش نخواهند داد و همه امتیازات را دربست در اختیار خود مى‏خواهند. قرآن کریم با اشاره به این موضوع مى‏فرماید: «أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّنَ الْمُلْکِ فَإِذًا لاَّ یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا [31]؛ اگر یهودیان سهمى از حکومت داشتند به مردم هیچ حقى نمى‏دادند (نقیر کنایه از امور بسیار کوچک است).»

علاوه بر آن ما امروز در جهانى زندگى مى‏کنیم که روزانه شاهد سلب حق حیات ساکنان اصلى سرزمین فلسطین توسط رژیم صهیونیستى هستیم.

یکى دیگر از صفات و روحیات یهود در آیه پنجاه و یک سوره نساء بیان شده است: «کعب بن اشرف» که یکى از بزرگان یهود بود بعد از جنگ احد به اتفاق هفتاد نفر از یهودیان به سوى مکه آمد تا با مشرکان مکه بر ضدّ پیامبر پیمان بسته و پیمان قبلى خود با پیامبر را نقض کردند. آنها در خانه‏هاى مشرکان مهمان شدند، یکى از مکّیان به کعب گفت: اگر مى‏خواهید هم‏پیمان شویم باید بت‏هاى ما را سجده کنید. یهودیان بت‏ها را سجده کردند و بعد از آن با مشرکان هم پیمان شدند. کعب به مشرکان گفت: «به خدا سوگند! آیین شما از آیین محمد(ص) بهتر است. لذا آیه پنجاه و یک سوره نساء نازل شد و یکى دیگر از صفات ناپسند یهود را منعکس کرد: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلاً [32]؛ ندیدى و تعجب نکردى از حال آنان که بهره‏اى از کتاب آسمانى هم داشتند (یهودیان) باز چگونه به بتان و طاغوت گرویدند و به کافران مشرک مى‏گویند که راه شما به صواب نزدیک‏تر از طریقه اهل ایمان است.»

قوم یهود براى پیشبرد اهدافشان آن‏چنان با مشرکان سازش کارى نشان دادند که حتى براى جلب نظر آنان در برابر بت‏هاى آن‏ها سجده مى‏کردند و آیین خرافى مشرکان را بر اسلام ترجیح مى‏دادند، با این که اهل کتاب بودند و مشترکاتشان با مسلمین بیشتر بود، اما تا این حد پیش رفتند که گفتند: راه شما از مسلمانان به هدایت نزدیک‏تر است. عجیب‏تر این که این روحیه ناپسند هم چنان در این قوم پابرجاست.

خداوند در آیه‏اى دیگر، چهره دیگرى از اهل کتاب و یهود را نشان مى‏دهد؛ چه این که عده‏اى از یهود عقیده داشتند که مسئول حفظ امانت‏هاى دیگران نیستند، حتى حق دارند امانات آنها را تملک کنند. آنها مى‏گفتند: ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانى در میان ما بوده، بنابراین اموال دیگران براى ما احترامى ندارد. این مطلب به قدرى در نزد آنان مسلّم بود که جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود. [33]

گروهى دیگر از یهود بعد از مسلمان شدن اعراب از پرداخت حقوق و امانت‏هاى آنها خوددارى مى‏کردند و چنین استدلال مى‏کردند که هنگام معامله، با ما مخالف نبودید، الآن که مذهب جدیدى اختیار کرده‏اید حقتان ساقط شده است. البته این آیه تصریح دارد که همه اهل کتاب این تفکر را نداشتند: «وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَّ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَ‏آئِمًا [34]؛ بعضى از اهل کتاب اگر ثروت هنگفتى را به رسم امانت به او بدهى به موقع آن را پرداخت مى‏کند و بعضى دیگر حتى اگر یک دینار به آنها بسپارى از اداى آن سر باز مى‏زنند، مگر این که در برابر آن‏ها توانایى و قدرت داشته باشى.»

امروز نیز صهیونیزم خودکامه چنین اعتقادى دارد و رفتارش در جامعه بین الملل گواه این ادّعاست. [35]

به خاطر همین اعتقاد و افکار تحریف شده است که قرآن در آیه سیزده سوره مائده درباره یهود مى‏فرماید: «تنها عده کمى از آنان پاک و حق شناس بودند» و این در حالى است که در آیه بعد درباره نصارى مى‏فرماید: «جمعى منحرف شدند».


[1]. در سال 1897 میلادى، شهر «بال» سوئیس در ضمن جلسه‏اى، شاهد پایه گذارى تصمیمات و راه کارهایى بود که اصول سیاست صهیونیزم و نوع نگرش آنها به جوامع انسانى را نشان مى‏داد. حاصل آن سخنرانى‏ها را پروتکل نامیدند.

[2]. سوره بقره آیه‏116.

[3]. توبه، آیه‏30.

[4]. ارواح یهود از ارواح دیگران افضل است، زیرا ارواح یهود جزء خداوند است هم چنان که فرزند جزء پدرش مى‏باشد، روح‏هاى یهود نزد خداوند عزیزتر است زیرا ارواح دیگران شیطانى و ارواح حیوانات است (تلمود).

[5]. مائده، آیه‏64.

[6]. اگر یهود نبود برکت از روى زمین برداشته مى‏شد، آفتاب ظاهر نمى‏گشت و باران نمى‏بارید. (تلمود).

[7]. آل عمران، آیه‏181.

[8]. میان قوم ما و غیر یهودیان تفاوت‏هاى قابل توجهى از لحاظ استعدادها و توانایى‏ها وجود دارد و همین امر موجب مى‏شود که قوم ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد. غیر یهودیان اگرچه به ظاهر چشمانشان باز است ولى چیزى نمى‏بینند (پروتکل صهیونیزم).

- ملت برگزیده خداوند ما هستیم و لذا براى ما حیوانات انسان نمایى خلق کرده است، زیرا خداوند مى‏دانست که ما احتیاج به دو قسم حیوان داریم:

1- حیوانات باشعور؛ مانند مسیحیان

2- حیوانات بى‏شعور و غیرناطق مانند بهائم (تلمود).

[9]. بهشت مخصوص یهود است و جهنم جایگاه مسلمانان و مسیحیان و جز گریه و زارى عاید آنها نمى‏شود چون زمینش از گِل و بسیار تاریک و بد بو است.

[10]. مائده، آیه‏18.

[11]. بقره، آیه‏111.

[12]. همان، آیه‏94.

[13]. همان، آیه‏96.

[14]. همان، آیه‏113.

[15]. همان، آیه‏135.

[16]. براى آن که امر بر آنها مشتبه شود و ندانند که درباره چه موضوعى بحث کنند، فکر آنها را به مسائلى چون تفریح، سرگرمى، رفتن به کلوپ‏ها و... جلب مى‏کنیم و در مطبوعات موضوعاتى در مورد رقابت‏ها و مسابقات هنرى و ورزشى برگزار شده مطرح مى‏کنیم.

[17]. همان، آیه‏140.

[18]. انعام، آیه‏20.

[19]. آل عمران، آیه‏183.

[20]. مائده آیه‏42.

[21]. بقره، آیه‏159.

[22]. همان، آیه‏79.

[23]. نساء، آیه‏46.

[24]. همان، آیه‏153.

[25]. بقره، آیه‏97.

[26]. همان، آیه‏91.

[27]. انعام، آیه‏91.

[28]. آل عمران، آیه‏188.

[29]. بقره، آیه‏100.

[30]. همان، آیه‏101.

[31]. نساء آیه‏53.

[32]. همان، آیه‏51.

[33]. بر یهود لازم است که املاک غیر یهود را خریدارى کنند تا آن‏ها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادى با یهود باشد (تلمود) به کسانى که یهودى نیستند قرض ندهید، مگر آن که نزول بگیرید، در غیر این صورت قرض دادن به غیر یهود جایز نیست و ما مأموریم به آنها ضرر رسانیم (تلمود).

[34]. آل عمران، آیه‏75.

[35]. با خارج کردن پول از گردش اقتصادى، غیر یهودیان را با بحران اقتصادى رو به رو مى‏کنیم و سرمایه‏ها و پول‏هاى آن‏ها را دچار رکود مى‏نماییم و تمام راه‏هاى اقتصادى را ما به آن‏ها پیشنهاد مى‏کنیم. در ضمن یهودیان موظف به اجرا نخواهند بود. (پروتکل)

(پاسدار اسلام, ش 258)